پرسش :

چرا پيامبر عليرغم غدیراز همان ابتداي رسالت خود شروع به شناساندن و مشخص نمودن جانشين خود نمودند؟


شرح پرسش :
پاسخ :
بدون شك براي تثبیت و گسترش یک دین بايد از حلقه هاي كوچكتر و فشرده تر شروع كرد، و چه بهتر اينكه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نخستين دعوت خود را از بستگانش شروع نمايد كه هم سوابق پاكي او را بهتر از همه مي شناسند و هم پيوند محبت خويشاوندي نزديك ايجاب مي كند كه به سخنانش بيش از ديگران گوش فرا دهند، و از حسادت ها و كينه توزي ها و انتخاب موضع خصمانه، دورترند؛ بنابراين دعوت پيامبر از نزديكانش با قطع نظر از هر چيز ديگر يك امر طبيعي بوده است به علاوه اين امر نشان مي دهد كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هيچگونه مداهنه و سازشكاري با هيچكس ندارد حتي بستگان مشرك خود را از دعوت به سوي توحيد و حق و عدالت استثناء نمي كند.
بر اساس آنچه در تواريخ اسلامي آمده است، پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در سال سوم بعثت، مامور ابلاغ اين دعوت الهي شد زيرا تا آن زمان، دعوت مخفيانه انجام مي گرفت، و تعداد كمي اسلام را پذيرفته بودند، اما هنگامي كه آيه: «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَک الْأَقْرَبِينَ».[1] و آيه: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکينَ»،[2] نازل گرديد پيغمبر مأمور شد دعوت خود را آشكار سازد، و نخست از خويشاوندان شروع كند».[3]
پس، گذشته از اينكه اصل دعوت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و آغاز آن به صورت علني از بستگانش يك امر طبيعي بوده، به دستور صريح خداوند هم انجام شده است يعني دعوت آن بزرگوار بر اساس مأموريتي الهي بوده است.
و اما اينكه آن حضرت چرا در همان آغاز اقدام به معرفي اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ نمود؟ يعني وقتي كه: «بستگانش را به خانه ابوطالب دعوت كرد، و آنها در آن روز حدود چهل نفر بودند و بعد از صرف غذا چنين فرمودند: اي فرزندان عبدالمطلب من به خدا سوگند هيچ جواني را در عرب نمي شناسم كه براي قومش چيزي بهتر از آنچه من آورده ام آورده باشد، من خير دنيا و آخرت را براي شما آورده ام و خداوند به من دستور داده است كه شما را دعوت به اين آئين (اسلام) كنم، كداميك از شما مرا در اين كار ياري خواهيد كرد، تا برادر من و وصي و جانشين من باشيد؟
جمعيت همگي سرباز زدند جز علي ـ عليه السلام ـ كه از همه كوچكتر بود برخاست و عرض كرد: «اي پيامبر خدا من در اين راه يار و ياور توام». پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ دست بر گردن علي ـ عليه السلام ـ نهاد و فرمود: «ان هذا اخي و وصيي و خليفتي فيكم فاسمعوا له و اطيعوه؛ اين برادر و وصي و جانشين من در ميان شماست، سخن او را بشنويد و فرمانش را اطاعت كنيد».[4]
وجود اين حادثه که آن را بسياري از دانشمندان اهل سنت مانند: ابن ابي جرير، و ابن ابي حاتم، و بيهقي، و ثعلبي، و طبري، نقل كرده اند و ابن اثير، در جلد دوم كتاب «كامل» و همچنين «ابوالفداء» در جلد اول تاريخش آورده اند و دیگران نقل کرده اند[5] و نيز حوادث مشابه آن که کراراً در طول حيات رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ رخ داده و تاريخ نويسان مسلمان اعم از شيعه و سني آن را ثبت نموده اند؛ بيانگر چند مطلب است که مي توان آن را به عنوان دليل و علت اقدام پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به اين امر مهم، قلمداد نمود.
الف) پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ همان گونه كه از آغاز بعثت به تعليم و تزکيه امت اسلامي و تبيين آيات الهي و قرآن کريم که ثقل اکبر است پرداخت، براي تبيين جايگاه ولايت و خلافت و معرفي ولي امر و ايام بعد از خودش، که ثقل اصغر و عدل قرآن است، نيز تلاش نمود و همان طور که در هر فرصتي از تعاليم و آموزش قرآن و احکام الهي به مردم مضايقه ننموده از معرفي و شناساندن حامل و حافظان قرآن و احکام الهي يعني امام و جانشين بعد از خودش نيز دريغ نکرد و لذا در هر فرصتي که پيش مي آمد اين امر مهم و سرنوشت ساز براي مسلمانان را به مردم و امت اسلامي گوشزد مي فرمود، تا مبادا مسلمانان از مساله خطير امامت و خلافت بعد از آن حضرت غفلت ورزند و به بيان قرآن کريم: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکمْ ...؛ و محمد، جز فرستاده که پيش از او (هم) پيامبراني (آمده و) گذشتند، نيست. آيا اگر او بميرد يا کشته شود، از عقيده خود (دين و ارزش هاي اسلامي که برايتان آورده بود) بر مي گرديد؟»؛[6] دچار و گرفتار ارتداد و گمراهي نگردند.
ب) تأکيد رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ گذشته از اين که جنبه آسماني و الهي داشت، حکايت از نگراني شديد آن بزرگوار از آينده مسلمانان و پيش آمدهايي که بعد از رحلت او رخ خواهد داد، مي کند. زيرا آن حضرت با دانش خدادادي که نسبت به آينده امت اسلامي و عملکرد سران صحابه و عهدشکني آنان، داشت و مي دانست که بالاخره آنان به ولايت و خلافت اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ و اهلبيت ـ عليهم السلام ـ وفادار و متعهد نخواهند ماند، براي اتمام حجت بر عهدشکنان و بيدار باش توده مسلمان، در تمام دوران حضور پر برکت خويش، سعي بر شناساندن و معرفي جايگاه اهلبيت و خلافت و وصايت، نمودند.
گرچه عهد شکنان و توطئه گران به همه تأکيدات و سفارش هاي مکرّر آن بزرگوار پشت پا زدند. اما اين کار پيامبر خدا، راه را براي کساني که حق را بي پيرايه مي خواستند و به دنبال هدايت بودند، هموار کرد و هدف اصلي آن حضرت نيز هدايت اهل ايمان و راستي بود چه آن که خداوند می فرماید: «قطعاً براي شما پيامبري از خودتان آمد که بر او دشوار است، شما در رنج بيافتيد، (و) به (هدايت) شما حريص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز، مهربان است».[7] و از جانب دیگر اتمام حجتی بوده است بر مخالفان حق که نگویند حجت بر ما تمام نشده و دلیلی برای پیروی از حق نداشتیم.
ج) و نکته پاياني اين که: همه­ی تلاش و پافشاري پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در شناساندن و معرفي جايگاه اميرالمؤمنين و اهلبيت ـ عليهم السلام ـ ، به امر الهي و در راستاي نهادينه کردن فرهنگ ولايت و خلافت انتصابي بود و آن چه از آغاز بعثت تا غدیر و انجام آن توسط آن حضرت صورت گرفت، درباره معرفي اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ و ولايت امري او، همانند ساير فعاليت هاي رسول اکرم، به دستور خدا و به منظور انجام رسالتش بوده است، زيرا او پيامبري است که به تصريح قرآن، گفتارش بر اساس وحي مي باشد: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ـ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى؛ او از سر هوي و هوس و سر خود سخن نمي گويد».[8]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ تفسير نمونه، آيت الله مکارم شيرازي ، ج15.
2ـ تفسير الميزان، (ترجمه تفسير الميزان)، علامه طباطبايي، ج15.

پی نوشتها:
[1]. الشعراء / 214.
[2]. حجر / 94.
[3]. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374ش، ج15، ص372.
[4]. همان، ج15، ص372.
[5]. همان، ص373.
[6]. آل عمران / 144.
[7]. توبه / 128.
[8]. نجم / 3ـ4.
منبع: اندیشه قم